تفسیری بر شعر «ای شور! ای قدیم» ازسهراب سپهری صبح

ساخت وبلاگ

تفسیری بر شعر «ای شور! ای قدیم!» ازسهراب سپهری

صبح

شوری ابعادِ عید

ذایقه را سایه کرد

عکس من افتاد در مساحتِ تقویم

در خم آن کودکانه‌های مورّب

روی سرازیری فراغتِ یک عید

داد زدم: بَه! چه هوایی!

در ریه‌هایم وضوحِ بالِ تمام پرنده‌های جهان بود

آن روز

آب چه تَر بود

باد به شکل لجاجتِ متواری بود

من همه مشق‌های هندسی ام را

روی زمین چیده بودم

آن روز

چند مثلث در آب

غرق شدند

من

گیج شدم

جَست زدم روی کوه نقشه‌ی جغرافی

آی هلیکوپتر نجات!

حیف!

طرحِ دهان در عبورِ باد به هم ریخت

ای وزشِ شور! ای شدیدترین شکل

سایه‌ی لیوان آب را

تا عطشِ این صداقتِ متلاشی

راهنمایی کن!

**

پیش ازهرچیز بگوییم که قالب شعر«نیمایی» یا «آزاد» و موزون است. وزن شعر «مُنسَرح» است: مُفتَعلُن فاعلاتُ مفتعلن فَع. گرچه سپهری گاهی از وزن فراتر می‌رود و آن را می‌شکند. این، روش او و فروغ فرخزاد است. یعنی معنا را فدای وَزن نمی‌کنند. ازنظر شکل یا«فُرم، این شعر ساختاری منسجم و واحد دارد و توصیف یک خاطره‌ی کودکی است.ازنظرنشانه شناسی شعر، واژه‌ی«قدیم» دلالت بر زمانی دور دارد و سپس خواهیم دید که این برداشت با نشانه‌های کلامی دیگر تأیید می‌شود. نخست به واژه‌های دال بر زمان دقت کنیم:

قدیم، صبح، عید، تقویم، کودکانه، روز(دوبار)

واژه های مربوط به مکان:

مساحت، روی، سرازیری، ریه، جهان، زمین، آب، کوه، لیوان، نقشه‌ی جغرافی و ابعاد

واژه‌ی «باد» نیز نقشی مهم در شعردارد. «باد» درشعرمعاصر جایگاهی برجسته دارد و بنده درمقاله‌ای دیگر به آن پرداخته‌ام. سپهری برای«نگاه» اهمیتی ویژه قائل است و انسان را برابر با«نگاه» می‌داند. به همین دلیل، عنوان واپسین کتاب خودرا«ما هیچ، ما نگاه» گذاشته است. زیرا انسان درگذراز میانسالی جز نگریستن به گذشته کاری ندارد. آینده‌ای نامعلوم درپیش است که آدمی دیگر توان و نقشی درساختنِ آن ندارد. اکنون نیز، به نظرمی‌رسد همه‌ی کارها انجام شده و چیزی برای پرداختن به آن نمانده‌است. پس گذشته ارزش پیدا می‌کند. گذشته‌ای که همه‌ی خاطرات و لذت‌ها درآن جای گرفته‌است. انسان پا به سِن گذاشته با سرمایه‌ی گذشته اکنون خود را سرشار می‌سازد. حال به شعر بنگریم:

شاعر، خاطره‌ای از کودکی خود را به یاد آورده که در یک روز عید رخ داده است. واژه‌ی «شور» اشاره به شورکودکانه دارد که به ذائقه‌ی احساسِ شاعر سایه انداخته و خاطره‌ای شورانگیز را به یادش آورده‌است. «شور» همراه با«ذائقه» یادآور آجیل روزعید(پسته و بادام شور) نیزهست و حسّی گوارا برمی‌انگیزد.

مساحتِ تقویم، کمی گسترده شده‌است؛ زیرا سالی جدید را نشان می‌دهد که برعُمرِ شاعر افزوده‌است. تقویم می‌تواند یادآور«جوی عُمر» هم باشد که با نشستن درکنارِ آن می‌شد «گُذرِ عُمر» را دید:

برلبِ جوی نشین و گذرِ عُمرببین! (حافظ)

اگر تقویم را جوی آب بدانیم، «کودکانه‌ی مُورّب» می‌تواند خَم شدن کودکی روی آب و نگریستن به آن را به یادآوَرَد. سهراب ازاین تصویر درجای دیگر هم بهره بُرده‌است:

زنِ زیبایی آمد لبِ آب

روی زیبا دوبرابر شده‌است!

دراین صورت، افتادنِ سایه روی تقویم معنای آشکارتری پیدا می‌کند. زمان، صبحی بهاری است که هوای خوشی دارد و پرندگان درپروازند و شاعر نیز احساس پرواز دارد و انگار تمام بال های پرندگان را درخویش حس می‌کند. سپهری درجای دیگری نیز«بالشِ خود را پُرآوازِ پَرِ چلچله‌ها» می‌دید. کاردستی‌های عید خود را روی زمین چیده‌است. باد آن ها را درآب می‌ریزد. باد همان گذران عُمراست که خواستنی چیزهای ما را ازما می‌گیرد و نقش برآب می‌کند. کُره‌ی جغرافی دربرابر کودک قرار دارد. او روی کوهی درنقشه می‌جَهد تا تا خود از غرق شدن و درآب افتادن نجات یابَد(یادآور داستان پسر نوح که بربالای کوهی گریخت تا درطوفان غرق نشود). احتمالاً همان لحظه، هلیکوپتری درآسمان دیده شده و شاعر را به این صرافت انداخته شاید به نجات او و کشتی‌هایش می‌آید. فریاد زده و کمک خواسته‌است. اما حیف!  وزشِ شدید باد«گذرعُمر» طرح دهان کودک یا شاعر را به هم ریخته و فریادش را درگلو شکسته‌است. به نظرمی رسد«هلیکوپترنجات» نماد صنعتِ مُدرن باشد که شاید بتواند بر دشواری های زندگی یاری رسانَد و پیری و زمان را به عقب بیندازد. اما شاعر ازچنین حسی نومید است.

شاعر از«وَزشِ شور» یا همان شورکودکانه(شدیدترین شکل زندگی) که اینک در میانسالی به سراغش آمده‌است می‌خواهد که برای رفع تشنگی‌اش به برگشت به دورانِ کودکی، همان صداقتی که اینک دربزرگسالی متلاشی شده است، لیوانی ازآب به سویش راهنمایی کند. لیوانِ آب، ذهنی است که بخشی ازشور و نشاطِ آبِ کودکی را هنوز حفظ کرده‌است. درکودکی آب چه تَر بود. اکنون درلیوانی به شکل جامد درآمده‌است. می‌توان گفت: تَری آب درآن صبح بهاری، به آب شدن یخ‌های زمستانی نیز اشاره دارد. اما امروز دیگر آب ها تَرنیستند؛ زیرا آب ها در درون شاعر یخ زده‌اند. باد هم که با لجاجتِ خود هم خود مُتواری می‌شود و هم ما را ازندگی متواری می‌سازد. یادمان باشد«باد» در ادب معاصر، نیروی مُخرّبِ زندگی و روابط فردی و اجتماعی است.

سلامان و ابسال...
ما را در سایت سلامان و ابسال دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ahmadezatiparvar بازدید : 189 تاريخ : جمعه 3 اسفند 1397 ساعت: 0:12